آخرین ویرایش در مرداد ۱۵, ۱۴۰۴ توسط سردبیر مسیر آنلاین
پرویز شاپور، نویسندهای که نامش با واژهی «کاریکلماتور» گره خورده، یکی از چهرههای منحصربهفرد ادبیات طنز ایران است. او با نگاهی شاعرانه و طنزی فلسفی، سبکی نو در نوشتن خلق کرد که نهتنها در زمان خود بیسابقه بود، بلکه تا امروز نیز آثارش همچنان تازه و تأثیرگذار باقی ماندهاند.
کاریکلماتور، واژهای ترکیبی از «کاریکاتور» و «کلمه»، نخستینبار توسط احمد شاملو در سال ۱۳۴۶ برای توصیف نوشتههای کوتاه و طنزآمیز شاپور در نشریه «خوشه» به کار رفت. این سبک، تلفیقی از تصویرسازی ذهنی، بازی با واژهها، و نگاه فلسفی به زندگی روزمره بود؛ جملاتی موجز که گاه به شعر نزدیک میشدند، گاه طنز تلخ داشتند و گاه تصویری سوررئال از جهان ارائه میدادند.
تثبیت سبکی نو در ادبیات فارسی
شاپور با آثارش قالبی را تثبیت کرد که پیشتر در ادب فارسی بهصورت پراکنده در قالب گزینگویهها، اندرزنامهها و ضربالمثلها دیده میشد، اما هیچگاه بهعنوان یک سبک مستقل شناخته نشده بود. او با نوشتن جملات کوتاه و معناگرا، طنز را از قالبهای رایج خارج کرد و آن را به ابزاری برای تأمل، شوخی با واقعیت و بیان احساسات انسانی تبدیل ساخت.
پیش از همکاری با نشریه «خوشه»، آثار شاپور در نشریات محلی اهواز، «سپید و سیاه» و «توفیق» منتشر میشد. در آن زمان، بسیاری نوشتههای او را جدی نمیگرفتند و حتی لقب «کاغذ سیاهکن» به او داده بودند. اما شاپور با پافشاری بر سبک خاص خود، از نوشتن داستان یا قالبهای رایج سر باز زد و همان جملات کوتاه را ادامه داد. او میگفت: «طنز دندهخلاص زندگی است و نمیتوانم جدی بنویسم.»
انتشار آثار و استقبال جامعه هنری
نخستین کتاب کاریکلماتورهای شاپور در سال ۱۳۵۰ توسط انتشارات نمونه منتشر شد و پس از آن، مجموعههای دیگری از آثارش توسط ناشرانی چون بامداد، مروارید و دنیا به بازار آمد. طراحیهای او نیز مانند نوشتههایش خاص و متفاوت بود و در چند نمایشگاه هنری مورد استقبال قرار گرفت.
کاریکلماتورهای شاپور گاه بازی با کلمات بودند: «شیر باغوحش چکه میکرد»، گاه شاعرانه: «با نگاهت قلبم را چراغانی میکنم»، گاه فلسفی: «بشر در شبانهروز زندانی است»، و گاه تصویری سوررئال: «قلبم پرجمعیتترین شهر دنیاست». این تنوع در مضمون، با نگاهی انسانی و مهربان پیوند میخورد که آثار او را از دیگران متمایز میکرد.
زندگی شخصی و نگاه انسانی
شاپور در زندگی شخصیاش نیز انسانی مهربان و فروتن بود. با وجود جدایی از فروغ فرخزاد، هیچگاه از او بد نگفت و حتی در سالهای پس از جدایی، به کمکش شتافت. نامههای فروغ به شاپور در کتاب «اولین تپشهای عاشقانه قلبم» نشان از رابطهای عاطفی و احترامآمیز میان آن دو دارد.
در خاطرات دوستان و همکارانش، شاپور همواره با شوخطبعی و مهربانی یاد شده است. عمران صلاحی نقل میکند که در روزی بارانی، شاپور برای رساندن او به اتوبوس گفت: «ماشین ندارم، ولی چتر دارم!» این نگاه انسانی در آثارش نیز حضور دارد؛ او سنجاققفلی را دوست داشت چون «مددکار بشر است و برای وصل کردن آمده» و اگر بخواهد پرندهای را زندانی کند، «قفسی به بزرگی آسمان» میسازد.
پرویز شاپور با قلمی موجز، نگاهی شاعرانه و طنزی متفاوت، دنیایی ساخت که در آن اشیاء و مفاهیم با هم میآمیزند تا تنهایی انسان را به تصویر بکشند. دنیایی که در آن «ابر تا مرز نابودی میگرید» و «خودنویسش را با سیاهی شب پر میکند تا از سپیدی صبح بنویسد». آثار او همچنان زندهاند و در میان علاقهمندان به ادبیات طنز و فلسفی، جایگاهی ویژه دارند.
مریم صباحی ، سردبیر مسیر آنلاین با تجربه و تخصص در خبرنگاری